بیوگرافی و زندگی نامه یغما گلرویی
نوشته شده توسط : yeklink

یغما گلرویی

یغما گلرویی

 

بیوگرافی یغما گلرویی
زادروز: ۶ مرداد ۱۳۵۴
ملیت: ایرانی
پیشه: شاعر؛ ترانه‌سرا؛ مترجم؛ خواننده؛ نویسنده
سال‌های فعالیت: ۱۳۷۷-اکنون
سبک: موسیقی پاپ
لقب: گلایل
همسر: آتنا حبیبی

«یغماگلرویی» شاعر؛ ترانه‌سرا؛ نویسنده ایرانی در ساعت پنج بامدادِ روز ششمِ مرداد ۱۳۵۴ در بیمارستان «مهر» «شهرستانِ ارومیه» متولد شد. مادرش «نسرین آقاخانی»؛ پدرش «هوشنگ گلرویی» و خواهری بزرگتر از خود بــه نامِ «یلدا» دارد.

در یک سالگی‌اش خانواده بــه «تهران» نقل مکان کــرد و در خیابان «گیشا» ساکن شد. در دوران ابتدایی سیاهی جنگ و مرگِ دوستانِ همکلاسش در بمباران را تجربه کرد. یغماگلرویی سال دوم دبیرستان بود کــه بــه خاطرِ درگیری فیزیکی بــا ناظم دبیرستان کــه در مراسم صبح‌گاه بــه گوش او سیلی زده بود بــرای دو سال از تحصیل در مدارس روزانه محروم شــد و بــه دبیرستانِ شبانه رفت. در همان سال‌ها بــه جرمِ «دیوارنویسی» بــرای چند روز بازداشت و بــه مدتِ شش ماه مجبور بــه خارج نشدن از «تهران» شد.

 

زندگینامه یغما گلرویی

 

زندگینامه یغما گلرویی

 

یغماگلرویی در اوایل دههٔ هفتاد؛ بــا «غزاله علیزاده» آشنا شــد و بــه سفارشِ او بــه دفترِ نشریه آدینه رفت‌وآمد پیدا کــرد و توانست بــا نویسندگانی چــون «فرج سرکوهی»؛ «مسعود بهنود»؛ «عمران صلاحی»؛ «محمدمختاری»؛ «حمید مصدق»؛ «علی باباچاهی»؛ «ناصرتقوایی» دیدار کند. در پاییز سال هفتاد و سه؛ بــرای بار نخست بــا «احمدشاملو» در دهکدی فردیس کرج دیدار کــرد و آثار خود را بــرای او خواند. ایــن دیدار و دیدارهای بعدی باعث مصمم شدنش بــه ادامه دادنِ راهِ شعر شد.

یغماگلرویی بــه همراهِ «عزت ابراهیم‌نژاد» کوشید نشریه یی بــا نامِ «آرمان» را راه‌اندازی کــنــد امــا تمامِ مطالبِ جمع‌آوری شده بــرای شماره نخست بــه همراه رایانه شبانه از تحریریه بــه سرقت رفت. در اردیبهشت سال هفتاد و هفت نخستین مجموعه شعرِ خود را بــا عــنــوان «گفتم: بمان! نماند…» توسط مؤسسه فرهنگی هنری دارینوش منتشر کــرد و بعد از آن حدود سی عــنــوان کتاب از او در زمینه‌های شعر؛ ترانه؛ ترجمه؛ فیلم‌نامه بازسرایی متون منتشر شده است.

یغماگلرویی بــه همراهِ «افشین یداللهی»؛ «نیلوفرلاری‌پو»؛ «سعید امیراصلانی»؛ «افشین سیاه‌پوش»؛ «مهدی محتشم» و… جلساتِ ترانه‌خوانی در خانهٔ پدری خود برگزار کــرد و تداوم ایــن جلسات رفته رفته باعث تشکیلِ «خانه ترانه» شد. بعد از حدود یک دهه در اعتراض بــه نحوهٔ گرداندن جلسات بــا نوشتن یک یادداشت از آن جلسات اعلام جدایی کرد. در فیلم سینمایی هفت ترانه بــه کارگردانیِ بهمن زرین‌پور در کنارِ ایرج راد؛ لعیا زنگنه؛ سحر جعفری‌جوزانی؛ شروین نجفیان بازی کرده و همچنین درچند مستند مانندِ «سفرنامه»؛ «شبِ شیدایی»؛ «خاطره‌های خط‌خطی»؛ «ترانه در تبعید» و «یغما گلرویی: ترانه‌سرا» حضور داشته است.

مقالات یغماگلرویی در نشریه‌هایی مانندِ «فیلم و سینما»؛ «ترانهٔ ماه»؛ «باور»؛ «گلستان ایران»؛ «نسیم هراز»؛ «گوهران»؛ «شرق»؛ «اعتماد»؛ «همشهری» منتشر شده‌اند. مادرش علاقه زیادی بــه ادبیات داشت؛ بــه همین دلیل از وقتی کودک بود بــا ادبیات و شعر آشنا شــد و همین موضوع یکی از عواملی بود کــه وی را بــرای ورود بــه حوزه شعر و ترانه علاقه‌مند کرد.

یغما دربارهٔ سال‌های تحصیلاتش می‌گوید:
دوران دبستان در مدرسه محمد باقر صدر خوندم؛ دورهٔ راهنمایی را در مدرسهٔ طالقانی و دبیرستان را مدرسهٔ مطهری کــه البته بــه دلایلی ۲ سال از تحصیل محروم شدم و بعد در مدرسه شبانه درس خوندم… من هیچ خاطره شیرینی از دوران مدرسه ندارم. چــون آنقدر از مدرسه بدم می‌اومد کــه چیز شیرینی برام نداشت. همیشه از دیوار مدرسه می‌پریدم و فرار می‌کردم و …

زندگی حرفه‌ای یغما گلرویی
شروع کار یغما گلرویی در زمینهٔ شعر؛ بــا شعر سپید بود و کتاب‌های اولش در قالب شعر سپید منتشر گشت. اولین کسی کــه شعرهای یغما را اجرا کرد؛ امیر کریمی بود کــه در «آلبوم تــا همیشه» چهار شعر از ترانه‌های او را ضبط نمود. امــا اولین آلبومی کــه انتشار یافت؛ کاری از ناصر عبداللهی بود در «آلبوم دوستت دارم» کــه ۲ ترانه از یغما در آن بود.

یغما گلرویی پــس از نامهٔ خداحافظی خود از دنیای هنر مدتی بی سر و صدا بــه زندگی عادی ادامه داد امــا شروع دوباره بر سرزبانها افتادن نام وی شروع کار بــا خوانندهٔ ایرانی ساکن در آلمان شاهین نجفی بود. در تاریخ ۱۰ اسفندماه ۱۳۹۰ چهارمین آلبوم شاهین نجفی بــا نام هیچ هیچ هیچ منتشر شد. ایــن آلبوم کــه در مجموع دارای ده قطعه بود دو قطعهٔ آن توسط یغما گلرویی سراییده شده بود.

یغما گلرویی در صحنه‌ها و رخدادهای اجتماعی حضوری ملموس دارد. در فروردین ماه ۱۳۹۳ خبر اعدام گروهبانی ایرانی بــا نام جمشید دانایی فر واکنش‌هایی را برانگیخت کــه یغما گلرویی هم بــا سرودن شعری بــا نام «این آسیاب بــه نوبت خون می‌گردد» انزجار خود را از ایــن حرکت نشان داد.

آثار یغما گلرویی
از یغما گلرویی آثار متعددی از جمله شعر؛ داستان؛ ترجمهٔ شعر؛ فیلم‌نامه و غیره منتشر شده اســت و ترانه‌های او توسط خوانندگانی چــون شادمهر عقیلی ؛سیاوش قمیشی؛ امیر کریمی؛ حسن شماعی زاده؛ امید؛ شاهین نجفی؛ فرهاد جواهر کلام؛ ناصر عبدالهی؛ قاسم افشار؛ سعید شهروز؛ رضا یزدانی و چند خواننده دیگر اجرا شده است. ترانهٔ «تصور کن» کــه در آلبوم روزهای بی‌خاطرهٔ سیاوش قمیشی اجرا شــد و ترانه ستاره کــه توسط شادمهر عقیلی در آلبوم آدم و حوا اجرا شــد معروف‌ترین ترانه‌های او است.

مجموعه شعرها و ترانه‌های یغما گلرویی
– رانندگی در مستی (در ایران مجوز چاپ نیافت و در آلمان منتشر شد)
– باران بــرای تو می‌بارد (مجموعه شعر چاپ پنجم زمستان سال ۱۳۹۲)
– گریه‌های گربه خاکستری (مجموعه شعر چاپ نشد)
– دیوارنوشته‌های انفرادی (مجموعه شعر چاپ نشد)
– چپق صلح (مجموعه شعر)
– تصور کن (پنجمین مجموعه ترانه چاپ اول ۱۳۸۶)
– هایکوهای زندان (مجموعه شعرهای کوتاه چاپ نشد)
– ما رُ ببخشین! آقای دیکتاتور! (مجموعه شعر چاپ نشد)
– رقص در سلول انفرادی (چهارمین مجموعه ترانه چاپ اول ۱۳۸۴)
– بی سرزمین تر از باد (سومین مجموعه ترانه چاپ اول ۱۳۸۲)
– اینجا ایران اســت و من تو را دوست می‌دارم (مجموعه شعر چاپ اول ۱۳۸۱)
– تنها بــرای تو می‌نویسم؛ بی بی باران (دومین مجموعه ترانه چاپ اول ۱۳۸۰)
– پرنده بی پرنده (نخستین مجموعه ترانه چاپ اول ۱۳۷۹)
– فاصله (سیاوش قمیشی مجموعه شعر چاپ اول ۱۳۸۰)
– مگر تو بــا ما بودی!؟ (مجموعه شعر چاپ اول ۱۳۷۸)
– گفتم بمان! نماند… (مجموعه شعر چاپ اول ۱۳۷۷)
– آهنگ یه دختر (خواننده ابی و شادمهر ۱۳۹۲)
– من رؤیایی دارم (مجموعه شعر چاپ اول ۱۳۹۳)

داستان؛ فیلم‌نامه؛ مجموعه‌نامه
– مسیح سرگردان
– سلام! خانم رنگین کمان!
– زنجیری (فیلم‌نامه)
– پوکه (فیلم‌نامه)

برخی از ترجمه‌های یغما گلرویی
– جهان در بوسه‌های ما زاده می‌شود؛ اشعار شاعران جهان
– فرشته‌ای در کنارِ توست!؛ شعرهای مارگوت بیکل؛ بــا همکاری ندا زندیه
– دو فنجون قهوه؛ دو نخ سیگار؛ شل سیلور استاین
– باران یعنی: تو بر می‌گردی!؛ نزار قبانی
– نه! نمی‌خواهم ببینمش… ؛ فدریکو گارسیا لورکا
– آوازهای کولی؛ فدریکو گارسیا لورکا

– و ….

 

اشعار یغما گلرویی

 

اشعار یغما گلرویی

 

تو را دوست می دارم
به سان کودکی
که آغوش گشوده ی مادر را!
شمع بی شعله ای
که جرقه را!
نرگسی
که آینه ی بی زنگار چشمه را!
تو را دوست می دارم
به سان تندیس میدانی بزرگ؛
که نشستن گنجشک کوچکی را بر شانه اش
و محکومی
که سپیده ی انــجـام را!
تو را دوست می دارم!
به سان کارگری
که استواری روز را؛
تا در سایه ی دیوار دست ساز خویش
قیلوله کند!
یغما گلرویی

من رؤیایی دارم؛ رؤیای آزادی
رؤیای یک رقصِ بی‌وقفه از شادی
من رؤیایی دارم؛ از جنسِ بیداری
رؤیای تسکینِ ایــن دردِ تکراری
دردِ جهانی کــه از عشق تهی می‌شه
دردِ درختی کــه می‌خشکه از ریشه
دردِ یه کودک کــه تو چرخه‌ی کاره
یا دردِ اون زن کــه محکومِ آزاره
تعبیرِ ایــن رؤیا درمونِ دردامه
درمونِ ایــن دردا تعبیرِ رؤیامه
رؤیای من اینه: دنیای بی‌کینه
دنیای بی‌کینه… رؤیای من اینه
من رؤیایی دارم؛ رؤیای رنگارنگ
رؤیای دنیایی سبز و بدونِ جنگ
من رؤیایی دارم کــه غیرممکن نیست
دنیایی کــه پاکه از تابلوهای ایست
دنیایی کــه بمب و موشک نمی‌سازه
موشک روی خوابِ کودک نمی‌ندازه
دنیایی کــه تو اون زندونا تعطیلن
آدم‌ها بــه جرمِ پرسش نمی‌میرن.
تعبیرِ ایــن رؤیا درمونِ دردامه
درمونِ ایــن دردا تعبیرِ رؤیامه
رؤیای من اینه: دنیای بی‌کینه
دنیای بی‌کینه… رؤیای من اینه
من رؤیایی دارم؛ رؤیای آرامش
رؤیای دنیای بی‌مرز و بی‌ارتش
من رؤیایی دارم؛ رؤیای خوشبختی
رؤیای دنیایی بی‌نفرت و سختی
بی‌ترسِ سرنیزه؛ بی‌وحشتِ باطوم
هر آدمی شاد و هــر ظالمی محکوم
دنیایی کــه توش پول اربابِ مردم نیست
قحطیِ لبخند و ایمان و گندم نیست
تعبیرِ ایــن رؤیا درمونِ دردامه
درمونِ ایــن دردا تعبیرِ رؤیامه
رؤیای من اینه: دنیای بی‌کینه
دنیای بی‌کینه… رؤیای من اینه
یغما گلرویی

بی تو از آخر قصه های مادربزرگ می ترسم
می ترسم از صدای ایــن سکوت سکسکه ساز
می دانم ! عزیز
می دانم کــه اهالی ایــن حدود حکایت
مدام از سوت قطار و سقوط ستاره می گویند
اما تو کــه می دانی
زندگی تنها عبور آب و شکفتن شقایق نیست
زندگی یعنی نوشتن یاس و داس و ستاره در کنار هم
زندگی یعنی دام و دانه در دامنه ی دم جنبانک
زندگی یعنی باغ و رگ و بی پناهی باد
زندگی یعنی دقایق دیر راه دور دبستان
زندگی یعنی نوشتن انشایی درباره ی پرده ها و پنجره ها
زندگی تکرار تپش های ترانه است
بیا و لحظه یی بالای همین بام بی بادبادک و بوسه بنشین
باور کن هنوز هم می شــود بــه پاکی قصه های مادربزرگ هجرت کرد
دیگر نگو کــه سیب طلای قصه ها را
کرم های کوچک کابوس خورده اند
تنها دستت را بــه من بده
و بیا
یغما گلرویی

از خانه بیرون بیا تــا زیبا شــود ایــن شهر؛

تا درخت‌های دودگرفته‌ی خیابانِ پهلوی سابق

دوباره جوانه بزنند

و جوی‌های لب‌ریز بطری‌های خالی آب معدنی

از نو

طعمِ شیرین آبِ قنات را تجربه کـنـنـد !

تا آبی شــود ایــن آسمانِ خاکستری

و تابلوهای نمایش‌گرِ آلوده‌گی هوا

از خوشی بــه رقص در بیایند !

از خانه بیرون بیا!

بگذار نیمکت‌های آن پارک قدیمی

با یک‌دیگر بــه جنگ برخیزند

تا تو قهرمانشان را انتخاب کنی بــرای نشستن !

بگذار کودکان پشتِ چراغ قرمز‌ها

تمام اسفندهاشان را در آتش بریزند

از شوقِ آمدنت !

بگذار فواره‌های تمام میدان‌ها دوباره قد بکشند

و در تک تکِ کوچه‌ها

بوی گل‌سرخ بپیچد…

بی‌تو ایــن شهر متروک است

و تنها کلاغ‌های خاکستری

آسمانش را هاشور می‌زنند…

شهر و دیاری کــه بر دو پا راه می‌روی

و مرزهای وطنم

از عطرِ نفس‌های تو آغاز می‌شود!

از خانه بیرون بیا تــا خلاصم کنی

از تبعید در شهری

که زادگاهِ من است…

این ترانه گواهیِ فوته؛ شاعرِ متن پیشِ رو مُرده

بسکه هِی خواب دیده بیداره؛ بسکه رؤیاشو بالا آورده

این شبیه دعای قبل از مرگ؛ ایــن شروع یه اختتامیه‌س

شکل آژیرِ قرمزه حرفام؛ تف بــه تسلیم؛ تف بــه آتش‌بس

ایدز داره فرشته‌ی الهام؛ تن واژه کزاز می‌گیره

یه سگِ هار توی لپ تاپه؛ دستای شعرو گاز می گیره

روی مغزم اسید پاشیدن؛ نفسای مسیح بو می‌ده

دیگه هــر حرفِ بــا پدر مادر؛ مزه‌ی شاشِ بازجو می‌ده

تنها هورا کشیدن آزاده! هایل هیتلر! هیتلرِ قدیس!

زنده‌باد وعده‌های توخالی! زنده‌باد کیک! زنده باد ساندیس!

کانگوروها تو کیسه شون گرگه؛ مامِ میهن سزارین می‌شه

سوسکا بــه ریش کافکا می‌خندن؛ دختری هفت ساله زن می‌شه

من بــه زخمام دخیل می بندم؛ باورم نـیـسـت کــه زمین صافه

مرده‌شورم نمی‌بره دیگه؛ پاپ بی‌خود خداشو می‌لافه

آرزوهامو ارث می‌ذارم؛ واسه نسلی کــه شاملو خونده

یه کلیسا نشون بده کــه تنِ صدتا گالیله رو نسوزونده

گول ایــن چشم منجمد رو نخور! دستای من هنوز هم مُشتن

خوش خیالن اونا کــه فکر کردن بــا قپانی ترانه‌مو کشتن

برای مرگِ اون کــه بــا لبخند کتکم می‌زنه عزادارم

من هنوزم بــه مرگ مشکوکم؛ من هنوزم تو گور بیدارم

یه ساله رفتی و اسمت هنوز مونده تو ایــن گوشی…

می‌دونم قهوه‌تو مثل قدیما تلخ می‌نوشی

می‌دونم شب‌ها توی تختت کتابِ شعر می‌خونی

کنارِ پنجره شادی بــا یه سیگار پنهونی

هنوزم وقتی می‌خندی رو گونه‌ت چال می‌افته

هنوزم چشم بــه راهِ یه سوارِ زیبای خفته

هنوزم عینهو فیلما؛ یه عشق آتشین می‌خوای

هنوزم روحِ «هـامـونو»؛ تو جسم «جیمزدین» می‌خوای…

می‌دونم وقتی کــه بارون

تو شب می‌باره بیداری!

همون آهنگو گوش می‌دی؛

هنوز بارونو دوست داری!

یه ساله رفتی و عطرت هنوز مونده‌ توی شالم

بازم ردت رو می‌گیرن هــمــه تو فنجون فالم

تو وقتی شعر می‌خونی منو یادت میاد اصلن؟

تو یادت موندن اون روزا کــه دیگه برنمی‌گردن؟

همون روزا کــه از فیلم و شراب و شعر پر بودن

یه کاناپه؛ دو تــا گیلاس؛ تو و دیوونه‌گیِ من…

بدون حالا بدون ‌تو یکی دلتنگه ایــن گوشه؛

هنوزم قهوه‌شو تنها بــه عشقت تلخ می‌نوشه

می‌دونم وقتی کــه بارون

تو شب می‌باره بیداری!

بازم «قمیشی» گوش می‌دی؛

هنوز بارونو دوست داری!





:: بازدید از این مطلب : 110
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1396 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: